امیرصدراامیرصدرا، تا این لحظه: 13 سال و 11 ماه و 11 روز سن داره

دنیای کودکانه و امیرصدرا

امیرصدرا و اولین آرایشگاه -دی 92

بالاخره موفق شدیم شاه پسر را با  آرایشگاه آشتی بدیم   همیشه حاجی بابا و بابایی موهات رو کوتاه میکردند . دو ماه پیش خواستیم دیگه بری آرایشگاه  موهات رو کوتاه کنی   ، همرا بابایی رفته بودی  ولی نگذاشته بودی موهات رو کوتاه کنند  و فقط  عقب موهات کوتاه شده بود .انقدر بابایی را کلافه کرده بودی که دیگه حاضر نبوددوباره شما را آرایشگاه ببره .   عصر شنبه که  از سرکار برگشتم  بالاخره بابایی را راضی کردم با هم ببریمت . بابایی هم میگفت : من میدونم نمیشینه . ( مثل اون شخصیت کارتن ... که میگفت من میدونم نمیشه من میدونم ) مدتها ست که مرتب به پسرکم میگم کی بریم آرایشگاه ...
9 بهمن 1392

امیرصدرا و اسباب بازی های جدیدش

علاقه زیادی به اسباب بازیهای اینچنینی داری .و این اسباب بازی جدیدت خیلی سرگرم کننده و جالبه و حسابی سرگرمت میکنه . اینجا از درست کردن این میز و صندلی حسابی احساس قدرت کردی و با غرور با کارت عکس گرفتی. با تمام شیطنتهات فقط موقع انجام این بازی ها حسابی آروم میشی و متفکرانه کار میکنی . آفرین مهندس کوچولو عکس  های دیگه ات را بعدا میزارم   ...
25 دی 1392

امیرصدرا و نمایشگاه اسباب بازی 21 دی92

جمعه بالاخره موفق شدیم بریم نمایشگاه .بابایی باید ظهر میرفت سرکار برای همین ساعت 9و نیم اول وقت اونجا بودیم .خیلی نموندیم .البته یکمیش تقصیر خودت بود .   اینجا محوطه بازی برای بچه ها بود جالب بود نمایشگاه بدی نبود ولی از ساعت 11 دیگه خیلی شلوغ شد .خیلی خرید نکردیم اکثر بازیهای فکری را نمونه اش را داشتی . عکساشو برات بعدا میزارم . برای اینکه نبرمت دستشویی بهانه بابایی را گرفتی از پیش من دور شدی و از پله ها رفتی بالا دنبال بابایی . منم از دور میدیدمت . یک خانمه دید گریه میکنی بردت پیش انتظامات گفت گم شده .منو نگاه میکردی ولی به آقاهه نگفتی مامانم اینه منم هیچی نگفتم دیدم رفتی باهاش . دنبالتون اومدم ببینم چیکارمیکنی تا این...
23 دی 1392

جملات کوتاه کاربردی زبان برای کودک

لیست جملات کوتاه برای آموزش زیر 3 سال و بالای 3 سال :  لطفا توجه کنید کلیه جملات باید با حرکت دست و بدن انجام شوند . اگر همراه با آنها شعر مرتبط با آن نیز خوانده شود تاثیر مفهومی بسیار بالا رفته و همراهی شعر و بازی و جملات کوتاه میسر می گردد .  wash your hands  wash your teeth  brush your hair  wash your face  comb your hair  sit down  stand up  touch your nose  touch your face  touch your ..... بجای تمامی کلمات آخر میتوانید از تمام اعضای بدن یا هر وسیله و جسمی در اطراف خود استفاده نمایید  point to the door&nbs...
23 دی 1392

امیرصدرا و چوب

  علاقه شدید  امیرصدرا به چوب جمع کردن علاقه شدیدت به گرفتن چوب  بدجور فکرمن  به خودش مشغول کرده که این علاقه ات به چوب جمع کردن نشونه چیه و چرا  هرجا چوب ببینی ازش نمیگذری . شمال که بودیم توی حیاط در ماشین باز بود و بابا مشغول مرتب کردن ماشین بود برای رفتن به گردش که وقتی اومدیم توی ماشین بشینیم من و بابا دیدیم تمام صندلی عقب پر از چوب درخت است . در پارک در حیاط خونه چوب گرفتنت داستان شده . برای پارک بردنت اول باید باهات شرط کنم در پارک چوب برنداری دستت بگیری چون خطرناکه . چوب فقط درجنگل و دریا میتونی برداری . گاهی هم با حاجی بابا با چوبات شمشیربازی میکنی .که بخاطر خطرش همیشه دلشوره دارم . ...
7 دی 1392

کودک آب زیرکاه خود را با توجه، سیراب کنید

کودک آب زیرکاه خود را با توجه، سیراب کنید کودکان از لحاظ شخصیتی به انواع مختلفی تقسیم می شوند. شناسایی تیپ شخصیتی کودک به والدین کمک می کند تا شیوه تربیتی خود را در صورت اشتباه بودن، تغییر داده و روشهای دیگری را که به صلاح کودک دلبندشان است، جایگزی نمایند. یکی از این تقسیم بندی ها مربوط به کودکانی است که اصطلاحا «آب زیرکاه» نامیده می شوند.  کودکان شیطانی که در کنار این صفت، در بیشتر مواقع خود را مظلوم و قابل ترحم نشان داده و سعی در بدگویی از دیگران دارند تا بلکه شاهد تنبیه آنان باشند.   این کودکان، در انجام کارها و یا امتحانات، تمایل زیادی به تقلب کردن دارند و از همه مهمتر میل به آزار رساندن به دیگران در آ...
7 دی 1392

امیرصدرا و ماجراهای مهد کودک فرستادنش

سلام پسرکم از این هفته دوباره مهد بردنت را با جدیت شروع کردیم . سه شنبه و جهارشنبه پیش رفتی مهد نزدیک خونه ( خانه کودک آینده) که قبلا کارگاه مادرو کودک میرفتی و لی اینجا هم  حاضر نبودی بری تو کلاس اینجا بود که فهمیدیم داری بازیمون میدی و  اینکه میگفتی مینا جون ( مهد بهارمهدی ) رو دوست ندارم بریم مهدیس جون خیلی جدی نبوده .     شنبه صبح مرخصی گرفتم و خودم بردمت مهد .ساعت 9 صبح اونجا بودیم  توی راهرو نشسته بودم و هر چند ثانیه میامدی و منو چک میکردی و قتی کمی شل میومدم میخواستی همونجا بموی . وقتی دیدی اعتنا نمیکنم  میومدی جلوی درمیگفتی مامان دارم غصه میخورم . مامان  من نگرانم . مامان مه...
7 دی 1392

امیرصدرا و خمیربازی

    از 2ونیم سالگیت خمیربازی دراختیارت گذاشتم . ولی  خمیر بازیت رو خودمون با هم درست میکنیم وقت خمیربازی . بهت گفتم بگرد هروسیله ای که میتونی پیدا کن بیا ببین روی خمیر چه شکلی میشه خیلی برات جذاب بود . حالا دیگه موقع خمیربازی کاری باهات ندارم فقط خمیرتو از تو یخچال بهت میدم و یک زیراندار میندازم  و سرگرم میشی .   آفرین به این حوصله. خوشحالم که به کارهای هنری علاقه داری.         هر وسیله ای که پیدا میکردی از وسایل آشپزخانه گرفته  تا اسباب بازیهات همه را روی خمیرت  امتحان کردی و روی خمیرت فشار دادی . ایندفعه خمیرت ساده بود فقط کمی دارچین بهش زده بودم ....
7 دی 1392